چرا ترامپ در میان مردم فرودست امریکا محبوب شد؟

به گزارش وبلاگ امین مرقی، نتیجه انتخابات 2016 امریکا نه تنها نخبگان امریکا بلکه نخبگان دنیا را هم به حیرت انداخت. یک پوپولیستی بر سرکار آمد که شعار های فریبنده او اقشار طبقه متوسط به پایین را جذب خود کرد. چرا این اتفاق در بزرگترین اقتصاد دنیا و در عین، لیبرال ترین کشور دنیا روی داد؟ دارون عجم اوغلو، امریکایی ترک تبار و پروفسور دانشگاه ام آی تی، نویسنده کتاب های: چرا ملت ها شکست خوردند و دالان باریک: دولت ها، جوامع و سرنوشت آزادی در مقاله ای که هفته گذشته در فارین افیرزم منتشر شد به این سؤال پاسخ می دهد:

چرا ترامپ در میان مردم فرودست امریکا محبوب شد؟

دارون عجم اوغلو؛ بسیاری از امریکاییان بعد از چهار سال سخت و ناآرام می خواهند به این باور برسند که ایالات متحده در آستانه یک آغاز جدید است؛ همچنانکه ابزار های دموکراسی، امریکا را وارد یک آزمایش تنش نموده است، جو بایدن، معاون اول سابق رئیس جمهوری ظاهراً در یک رقابت داغ انتخابات ریاست جمهوری از رئیس جمهوری دونالد ترامپ جلو افتاد.

به نظر می آید که این فصل از انتخابات بحث برانگیز، هیچ چشم انداز خوش بینانه ای را نسبت به آینده باقی نمی گذارد. دوره ریاست جمهوری ترامپ پوپولیست پولدار از یک شکاف عمیق سیاسی، اجتماعی در ایالات متحده برخاسته است و اگر امریکایی ها می خواهند که یک بار دیگر این نیرو های مشابه، اختیار ملت را در دست نگیرند باید این نکته را (شکاف سیاسی - اجتماعی) بفهمند و متوجه آن باشند؛ ریشه های ترامپیسم با ترامپ با سیاست های امریکا آغاز یا خاتمه نمی پذیرد. آن ها کاملاً با حریان های سیاسی و مالی که بر بیشتر دنیا اثر گذاشته اند مرتبط هستند.

ایالات متحده در سال 2016 برای یک نهضت پوپولیستی آماده بود و این آمادگی تا به امروز باقی مانده است. نابرابری های وسیع از چهارده دهه پیش میان تحصیلنموده های عالیرتبه و مابقی جامعه و نیز میان حوزه کار و سرمایه ایجاد شده بود؛ در نتیجه، متوسط دستمزد برای نزدیک به چهل سال تکان نخورده بود و درآمد واقعی بسیاری از افراد بویژه مردان و زنانی که سطح دستمزدشان پایین بود سریعاً افت نموده بود. برای مثال، مردانی که مدرک پایین دانشگاهی داشتند امروزه کمتر از همتایان خودشان در دهه 1970 دستمزد دریافت می نمایند؛ در این میان نمی توان شک و تردید کرد که بیماری سیاسی که بر ایالات متحده سایه افکند نمی تواند فرایند های مالی که طبقه متوسط امریکا را تحت تأثیر قرار داد و در میان بعضی از رأی دهندگانی که رو به ترامپ آورده بودند -منجر به خشم و ناامیدی شده بود-، نادیده انگارد.

علت های ریشه ای که این نابرابری ها را ایجاد نموده به سختی می توان تشریح کرد. ظهور فناوری های مهارت محور از قبیل رایانه ها و هوش مصنوعی با دوره ای از رشد پایین تک رقمی در بهره وری همراه شده بود و تحلیلگران هم به طور قانع کردنی شرح ندادند که چرا این فناوری ها به صاحبان سرمایه بیشتر از کارگران سود رساند؛ مقصر دیگری که به کرات نام برده می گردد، تجارت با چین است که هر چند عاملی تأثیر گذار است، اما واردات چین فقط زمانی اوج گرفت که نابرابری ها در حال افزایش بود و تولیدات امریکایی تقریباً رو به کاهش. علاوه بر این، حجم واردات کشور های اروپایی از چین مشابه امریکا است، اما نابرابری های مشابهی را که در امریکا وجود دارد نشان نمی دهند. همین طور نمی توان مقررات زدایی و مرگ اتحادیه ها در ایالات متحده را مسئول از بین رفتن تولیدات صنعتی و شغل های دفتری که در بسیاری از اقتصاد های پیشرفته مرسوم است دانست.

نابرابری مالی، بدون در نظر دریافت منشأ آن، منبع نوسانات سیاسی و فرهنگی در ایالات متحده بوده است. آن هایی که نتوانسته اند از رشد مالی بهره ای ببرند از سیستم سیاسی ناامید شده اند؛ در نواحی که واردات از چین و اتوماسیون منجر به از دست رفتن شغل های امریکایی شده است، رأی دهندگان به سیاستمداران میانه رو پشت کردند و به کسانی که افراطی تر هستند رأی داده اند. سیاست خوب مانند یک حداقل دستمزد بالاتر، توزیع دوباره مالیات، شبکه مناسب تأمین اجتماعی که به ساخت یک جامعه منصفانه تر یاری می نماید، می تواند نابرابری مالی را جبران سازد؛ با همه این احوال از نظر آن ها چنین اقداماتی کافی نیست. ایالات متحده احتیاج به آن دارد تا برای کارگرانی که مدرک دانشگاهی ندارند شغل های خوب - با دستمزد بالا و پایدار - ایجاد کند، ولی در این کشور وفاق بر سر این موضوع وجود ندارد که چگونه می توان آن را انجام داد.

در امریکا همراه با نارضایتی مالی، یک بی اعتمادی به تمامی نخبگان هم به وجود آمد. اکنون بیشتر مردم امریکا و بسیاری از سیاستمداران نسبت به سیاستگذاری که بر مبنای تخصص باشد دشمنی می ورزند. اعتماد به نهاد های امریکایی از جمله قضایی، کنگره، فدرال رزرو و آژانس های متنوع قانون، فروپاشیده است. نه ترامپ و نه قطبی شدن حزبی اخیر را نمی توان منحصرا به این تغییر ضد تکنوکراتی متهم کرد؛ رد کامل حقایق علمی و شایسته، مخالفت با سیاستگذاری در میان بسیاری از رأی دهندگان و حزب جمهوریخواه قبل از ترامپ بوده و در دیگر کشور ها مانند - برزیل، فیلیپین و ترکیه - جاری هم بوده است. بدون درک عمیق از ریشه چنین سوءظن هایی، سیاستگذاران امریکایی نمی توانند امید زیادی به قانع کردن میلیون ها مردمی بپردازند که سیاست های بهتر که توسط متخصصان طراحی شده، زندگی آن ها را بسیار زیاد بهبود خواهد بخشید و دهه ها کاهش مالی را معکوس خواهند ساخت. همچنین سیاستگذاران نمی توانند چشم خودشان را بر نارضایتی که ظهور ترامپ را ممکن ساخت ببندند.

بذر های سمی

نهضت های پوپولیستی بر نابرابری و نارضایتی از نخبگان، سوار می شوند و رونق می یابند. با این حال این شرایط به تنهایی نمی تواند شرح دهد که چرا رأی دهندگان امریکایی در سال 2016 در زمانه ای که نابرابری افزایش یافت و ثروتمندان به بهای زندگی مردمان عادی منفعت بردند، به جای آنکه به چپ روی بیاورند به راست روی آوردند؛ در ایالات متحده، نهضت پوپولیستی جناح راست آماده بود تا خودش را برای شکایات و گلایه های مردم عادی فدا سازد و آن گلایه ها را با نمونه ای که ضد نخبگان، ملی گرا و غالباً اقتدارگرا را در برداشت، ترکیب سازد. پوپولیسم جناح راست در ایالات متحده به خاطر شخصیت ترامپ بروز نیافت. همچنین پوپولیسم این جناح، با اخبار رسانه ای با بیانیه های تند و تیزش آغاز نشده بود بلکه حداقل دو دهه قبل از به قدرت دریافت ترامپ، این نیروی قدرتمند سیاسی در حزب جمهوری خواه وجود داشت، آیا پت بوکانان یادتان نیست؟ مورد های مشابه آن تقریباً در تمامی دنیا وجود دارد و آن را نه فقط در دموکراسی های بالغی که به خاطر از دست دادن شغل های صنعتی این ور آن ور می زنند بلکه در کشور هایی که از لحاظ مالی هم از دنیای سازی سود برده اند از جمله برزیل، مجارستان، هند، فیلیپین، لهستان و ترکیه می توان دید.

اما نباید از اینکه چرا حزب جمهوریخواه خودش را به چنین نهضتی تسلیم کرد - و دونالد ترامپ هم به عنوان پرچمدار آن مطرح شد - چشم پوشید و آن را خاتمه یافته تلقی کرد؛ می توان عنوان نمود که جمهوریخواهان به این خاطر از ترامپ حمایت کردند که او برنامه هایش را مثل کاهش مالیات، مبارزه با مقررات و منصوب کردن قضات محافظه کار، داشت پیش می برد، اما افسوس که این فقط بخش کوچکی از داستان است. محبوبیت ترامپ بر موقعیت هایی نهاده شد که دقیقاً با برنامه های یک جمهوریخواه ارتدکس در تضاد بود. برنامه های او شامل ِمحدود کردن تجارت، افزایش دادن هزینه ها در زیرساختارها، یاری و دخالت کردن در شرکت های تولیدی و تضعیف نقش بین المللی کشور بود؛ در این خصوص یک نفر می تواند به بالا بردن نرخ دو قطبی پیش از ترامپ یا نقش فریبنده پول در سیاست، اشاره کند، هر چند که این ها عواملی است که به سختی می توان آن را شرح داد و از کنار اصول سیاست کلیدی یک حزب 150 ساله گذشت؛ پیش از انتخابات 2016، تعداد اندکی بر این باور بودند که حزب جمهوریخواه در کوشش است تا دخالت یک حکومت دشمن در انتخابات ریاست جمهوری را نادیده انگارد و آن را بپوشاند.

راهگشای دنیای

ترامپ و ترامپیسم، پدیده امریکایی است، اما آن ها در درون یک متن که بدون شک دنیای است بالا آمدند؛ در پادشاهی متحد و زیر دولت بوریس جانسون، حزب توری در حال استحاله شدن به شیوه حزب جمهوریخواه است، اما به شکل خوش خیم ترش. راست فرانسه به حمایت از رالی ملی (اسم جدید جناح راست جبهه ملی است) درآمده است و راست ترکیه خودش را در تصویر یک مرد پرقدرت، رجب طیب اردوغان، بازسازی نموده است. این مورد و دیگر موارد نه تنها قطبی شدن بلکه یک راهگشای دنیای را هم نشان می دهد، اینکه چرا و چگونه این بی رمقی اتفاق افتاده، یک امر بدیهی نیست.

اولین جایی که باید به دنبال جواب آن گشت در فرایند های اصلی مالی و متقاطع عصر حاضر، یعنی دنیای سازی و ظهور فناوری های اتوماسیون و دیجیتالی که هر دو این ها همراه با منافعی که تقسیم نشد و نیز اختلالات مالی تغییرات سریع اجتماعی را سبب شدند، است. همچنانکه نهاد ها نشان دادند که یا قادر نیستند یا نمی خواهند ازآن هایی که از این استحاله ها آسیب می بینند حمایت نمایند، سبب تخریب اعتماد عمومی به احزاب موجود شدند، متخصصان هم همراه با سیاستمدارانی که به ظاهر در مخرب ترین تغییرات همدست بودند و با آن هایی که منافع را از مردم می دزدیدند تبانی نموده بودند، مدعی شده اند که دنیا را می فهمند و بهتر می نمایند. از این منظر، فقط کافی نیست که فریاد فروپاشی رفتار مدنی یا حتی شکست از پوپولیست های سمی و قدرتمندان اقتدارگرا را سردهیم.

آن هایی که به دنبال نجات نهاد های دموکراتیک هستند باید آن دسته از نهاد های تازه ای را بسازند که می تواند دنیای سازی و فناوری های دیجیتالی را منظم سازند، جهت و قواعد آن ها را تغییر دهند به طوری که رشد مالی که به وجود می آورند مردم بیشتری را در بر بگیرد (و شاید این سریعترین راه و با کیفیت ترین راه باشد.) اعتماد سازی به نهاد های عمومی و متخصصان احتیاجمند اثبات این امر است که آن ها برای مردم و در کنار مردم کار نمایند.

ترجمه: منصور بیطرف

منبع: روزنامه ایران

منبع: فرارو

به "چرا ترامپ در میان مردم فرودست امریکا محبوب شد؟" امتیاز دهید

امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "چرا ترامپ در میان مردم فرودست امریکا محبوب شد؟"

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید